سلام دوستان و همراهان عزیزتر از جان ...
امیدوارم هرجا که هستین،خوب و خوش و سلامت باشین.
دوستان،امروز می خوام خاطره ایی از دوران دانشجویی خودم رو براتون بازگو کنم...
خاطره ایی از دوران کاردانی...دوستان عزیز، آخه من اول دوره ی کاردانی خوندم، بعد کارشناسی... بعلت برخی مشکلات کاری، وقفه ایی ایجاد شد نزدیک ۳ سال، تا کارشناسی رو بخونم...و البته ناگفته نماند که پوستم کنده شد بخاطر این وقفه!! ...
آخه کنکور کاردانی به کارشناسی، اونم با ۳ سال تاخیر! خیلی مشکل بود!!..
دوستان، اگر مایل به خوندن خاطره هستید برید به ادامه ی مطلب...
میدونم طولانیه ...ولی نخواستم توچندتا پست بذارم...به بزرگواری خودتون تحمل و ببخشین...
توجه نوشت!!! :
1 - دوستان،جهت رعایت برخی موارد، اسامی کامل گفته نشده... ( عین : ع )
2 - با کمک یکی از دوستان، خاطره بصورت داستان گونه ادا گردیده...
ته ته نوشت:
روز ارتباطات رو هم تبریک میگم بهتون...
برا منم مبارکه... شرمندم کردین واقعا...
البته، آبجی ندا مستثناس...شرمندم کردن ایشون با تبریک صمیمانشون...
ادامه مطلب ...