یاد گویه ...( خاطره ای از دوران دانشجویی )

 

                         خاطره - س.م.ع

 

سلام دوستان و همراهان عزیزتر از جان ... 

امیدوارم هرجا که هستین،خوب و خوش و سلامت باشین. 

دوستان،امروز می خوام خاطره ایی از دوران دانشجویی خودم رو براتون بازگو کنم... 

خاطره ایی از دوران کاردانی...دوستان عزیز، آخه من اول دوره ی کاردانی خوندم، بعد کارشناسی... بعلت برخی مشکلات کاری، وقفه ایی ایجاد شد نزدیک ۳ سال، تا کارشناسی رو بخونم...و البته ناگفته نماند که پوستم کنده شد بخاطر این وقفه!! ... 

آخه کنکور کاردانی به کارشناسی، اونم با ۳ سال تاخیر! خیلی مشکل بود!!..  

دوستان، اگر مایل به خوندن خاطره هستید برید به ادامه ی مطلب...  

میدونم طولانیه ...ولی نخواستم توچندتا پست بذارم...به بزرگواری خودتون تحمل و ببخشین...


توجه نوشت!!! : 

1 - دوستان،جهت رعایت برخی موارد، اسامی کامل گفته نشده... ( عین : ع )   

2 - با کمک یکی از دوستان، خاطره بصورت داستان گونه ادا گردیده...


ته ته نوشت: 

 

روز ارتباطات رو هم تبریک میگم بهتون... 

 

برا منم مبارکه... شرمندم کردین واقعا...      

 

البته، آبجی ندا مستثناس...شرمندم کردن ایشون با تبریک صمیمانشون...

                                                     آقای عین !!!

 

* صبح، برای ثبت نام نیم سال اول (ترم ۳دوره ی کاردانی)به دانشگاه رفته بودم. 

آقای عین، همیشه مرا به یاد اشراف تزاری روسیه می اندازد،با آن حرف زدن آرام و شمردشان و رفتارشان که انگار باغبانی وسواسی همین چند لحظه پیش آن را هرس نموده است... 

آقای عین، مطابق معمول سنواتی،ساعت هشت و نیم به دانشگاه می رود.به دربان سلامی می کند و به سمت اطاق آموزش گام برمی دارد که ناگهان ... 

آهای آقا! حضرت آقا! باشما هستم آقای عین! 

آقای عین می ایستد،به دورو بر نگاه می کند.متوجه یک تغییر می شود.یک میز فلزی درگوشه ایی از راهرو، رویش یک تلفن و یک برگه ی کاغذ و یک خودکار...پشت میز، یکی از کارمندان آموزش را می بیند.ایشان همان است که ریش و سیبیلش را از ته می زند، آتش به آتش سیگار می کشد، سرامتحانات پایان ترم، مراقب است ...نشناختید؟...! خب نباید هم بشناسید... 

اما آقای عین اورا شناخت، نگاهش کرد ... 

بله! آقای عین باشما هستم. تشریف بیآورید این جا. 

آقای عین شگفت زده نزدایشان می رود. ایشان، ابتدا لبخند می زند و آقای عین را به نشستن روی صندلی دعوت می کند، بعد خیلی آرام تقریبا به نجوا به آقای عین می گوید: 

البته آقای عین!  شما که مستحضرید، قانون قانونه! آقای عین سرش را تکان می دهد. 

آقای عین، شما انگار تابلوی کنار در را مطالعه نفرموده اید،...همان که رویش نوشته دانشگاهها باید اسلامی شود. 

آقای عین سرش را تکان می دهد. معلوم نیست که خوانده یا نه؟! 

آقای عین، ما البته شما را می شناسیم، اهل دیانت اید... ولی خب! البته مستحضرید، قانون قانونه! 

آقای عین دیگر طاقتش طاق شده، سرش را تکان می دهد. 

شاید برای اینکه نمی شد این مطلب را به زبان آورد، ایشان باچشم به یکی از اعضای بدن آقای عین اشاره می کند، آقای عین آنجا بود که فهمیدند سطح میز فلزی سردتر از محیط است. چون آرنج دستشان از سرما گز گز می کرده! 

ایشان که متوجه می شود آقای عین هنوز متوجه نشده، دوباره به همان عضو بدن آقای عین اشاره می کندو بعد لبهایش را به گوش آقای عین می چسباند و می گوید: 

دستتان! ... 

آقای عین که یک لحظه فکر کرده اند، دستشان عیب و ایرادی دارد یا خدای نکرده کج است! ... 

اما ایشان که دیگر تحمل تصورات آقای عین را نداشت، سودایش بر صفرا غلبه پیدا می کند با صدای بلند می گوید: 

عین جان! قانون قانونه! در راستای اسلامی شدن دانشگاهها، ورود حضرت اجل با لباس آستین کوتاه ممنوع است! 

عین تازه به خود می آید، متوجه می شود که ایشان منظورش چه بوده، لحظه ایی برآشفته می شود، اما بعد به خود می آید،همان رفتار آرامش را پی می گیرد، به ایشان می گوید: 

البته قانون همیشه هم قانون نیست! ... 

ایشان ابتدا تحت تاثیر رفتار آقای عین سرتکان می دهد، اما بعد که متوجه معنای کلام آقای عین می شود، ناخشنود، سرش را بالا می گیرد و می گوید: 

حضرت اجل! البته مستحضرند، قانون قانونه، قانون همیشه قانونه! ... 

اما آقای عین به روی خودشان نمی آورند، یک (( با اجازه )) می گویند و تلفن را به طرف خود می کشند، بعد شماره ی ............ را می گیرند. 

آقای عین هربار که دکمه ای از تلفن را فشار می دادند، میز فلزی صدایی می کرد و می گفت: آرام تر! ارتباط برقرار می شود...آقای عین با صدای پشت خط کمی صحبت می کنند.  تلفن را روی sp-phone تنظیم می کنند صدایی در بلند گوی تلفن می گوید: 

**اینجا دفتر استفتای مقام معظم رهبری است. پوشیدن لباس آستین کوتاه به شرط اینکه موجب فساد نشود، ازلحاظ شرعی اشکالی ندارد. حکم بر نپوشیدن این نوع لباس، وجه شرعی ندارد ** 

بعد آقای عین تشکر کردند و گوشی تلفن را سر جایش گذاشتند، بعد از جایشان بلند شدندهمین طور که طرف اتاق آموزش می رفتند به ایشان گفتند: 

قانون همیشه قانون نیست... در اصل چهارم قانون اساسی آمده است: 

**کلیه ی قوانین و مقررات اعم از مدنی و جزایی و مالی فرهنگی و غیر اینها باید اساس موازین اسلامی باشد. **

آقای عین دیگر دور شده بود و صدایش نمی رسید. برای همین ایشان اسم آقای عین را در برگه یادداشت کردند و سپس سیگاری درآوردند و در حالی که هنوز مبهوت بودند شروع کردند به کشیدنش ...

نظرات 40 + ارسال نظر
می نا دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ



سلااااااااااااااام سید خوفی؟

ایفللللللللللللللللللل عجب حالی ازش گرفتیا

با ریلکس کامل ایفل

این آدمای جانماز آبکشو باید همینطور چزوند

سلام می نایی...به مرحمت شما...شما بهتری؟

واقعا اااااا........آره...باید همینکارو بکنی باهاشون....

[ بدون نام ] دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ

ما که یه بازرس ویژه داشتیم همیشه دم در به همه چیمون گیر میداد لباس کفش آرایش چادرمون

اینقد زیاد مورد واس گیر دادن بود که دیگه آستین کوتاه بودنو بیخیال میشدن

شما دیگه آخرش بودیااااا.... چششون کور...الانم آستین کوتاه میپوشم برا اکثر جاها...

آسمان دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.khatefa3le.blogfa.com

سلام به سید عزیز...
برای خوندن یاد گویت دوباره مزاحم میشم...
فعلا

علیک سلامی به شما بزرگوار... خوش اومدی...مراحمی...

راستی
من خیلی سعی کردم به شما و سایر دوستان عزیزم تو بلاگفا نظربذارم...ولی متاسفانه نظرات برا من وا نمیشه...
نمیدونم چرا...
اینو گفتم تا عزیزان بدونن...خدای نکرده فکر نکنن سرنمیزنم....

موفق باشی و همیشه آسمانی...

ندا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ق.ظ

واه واه واه

سیگار کشیدن غیرقانونی نیست تو محیط های آموزشی یعنی؟؟؟؟؟؟؟

علیک سلام!!!
آبجی؟ شما چرا هیچوقت سلام ملام نمیدی؟!!!

ببخشید اینقد صریح گفتما...آخه من به سلام دادن وحشتناک حساسم...

خودت که دانشگاه مارو دیدی...حالا اگه اونموقع میدی چی میگفتی....

عـــــســـــــل سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ http://asal-asl.blogfa.com

سلام

خوبی؟خوشی؟کیفین سازده؟منه نه

سلام هانی....ممنونم...به لطف شما..... نه مه نه سه نه نه.....

عـــــســـــــل سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://asal-asl.blogfa.com

بابا سیگار کشیدن ازادِ ازادِ

خدا لعنت کنه مخترع سیگارو. ......

عـــــســـــــل سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://asal-asl.blogfa.com

جدی نباید استین کوتاه بپوشن؟میپوشنا

کسی با اینا کاری نداره هرچی بخوان میپوشن

اونموقع اونجوری بود.....الانو نمیدونم....

روشنک سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ http://aramesh74.blogfa.com

سلام دوست عزیز
دیگه چی؟
اپ میکنی خبر نمیدی؟
خجالت نمیکشی؟
ببین من بهت اجازه میدم هرجا دلت خواست استین کوتاه بپوشی.....
راحت باش
اون بالایی هم شوخی بود
راستی من برگشتم

سلام عزیز....خوش اومدی.....
من به کی و چی قسم بخورم که کد امنیتی بلاگفاتو قسمت نظرات برا من وا نمیشه....

من میام بخدا....ولی چیکار کنم....وبلاگای شما دوستان بلاگفایی اینجوری شده

فهیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

سلام سید خودمون

خوبی؟

خوش میگذره؟

ایول آقای عین.... خیلی خوب بود....

وعلیکم مش فهیمه خودیمان
به مرحمت شومآ.....ای بد نی......

فهیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:31 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

سید با این خاطره ات منو بردی به دوران جوونی!...

ترم شش

کلاس معماری معاصر

استاد سه نقطه!!!
.
.
.
.

هی روزگاااار


(برای اطلاعات بیشتر به حاجی مراجعه شود!)

ایول..... چشم....به حاجی هم مراجعه میشود.......

فهیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/



میبینم که صاحبخونه هم که حضور داره....

نوچ...........

فهیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:33 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

خوبی سید؟

به مرحمت شما....ممنون...

فهیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

خب مثل اینکه ضایع شدم!!! صاحبخونه نیست....

ماهم رفع زحمت میکنیم...

بای

نه نیستم مشدی......

ندا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام
خوب داداش منم به سلام حساسم و اساعه ادب نکردم خدمتتون
من جواب سلامتون رو تو وبلاگ خودم داده بودم یه دقیقه قبلش
دیگه اینجا سلام ندادم!
ببخشید
سلام × شونصد

علیک سلام آبجی ...

منم جسارت نکردم آبجی... خدا ببخشه ...

الناز سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام سید آستین کوتاه بپوش

بالاخره یه مطلب حد وسط نوشتی...

قدیم ترها دانشگاهها این طوری بوده اما از خرداد76 اوضاع کمی فرق کرد. همین پریروز 3- 4 ساعتی با روسری دانشگاه شریف بودم و ایرادی هم نگرفتن-البته نمی دونم دانشگاههای شهرهای دیگه شاید این طوری نباشه.
ولی خوب خیلی خوبه که مثل شما اونقدر از قوانین کشوریمون آگاهی داشته باشیم که نزاریم کسی از اونها برعلیه ما سو استفاده کنه. آخه یکی نیست به اینا بگه توی هوای گرم چرا باید یه نفر خودشو آزار بده تا مطابق میل شما لباس بپوشه .

بردند آرزوی مرا سوی پرتگاه
آنان که لحظه لحظه زمین را خدا شدند
آنان که قتلگاه تمام زمانه اند
هر جا به اسم دین و خدا ادعا شدند...

شادباشی

سلام خانمی....خوش اومدی... حد وسط? خاطره بود...همین...

اونجا فرق میکنه خانمی.... البته الاا خیلی بهتر شده.ولی خب...شانس منه دیگه...

باید سوخت و ساخت... چاره ایی نیست......

شعرم زیبا بود...خیلی... واقعا وصف حال ایرانه....

شماهم شاد باشی و موفق.......

الناز سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ

سید جان منظور بنده این بود که خاطره ای که گفتید نه مثل بعضی مطالب خیلی غمگین بود نه خیلی طنز (در پی انتقاد قبلی در پست قبلی)
دیگه اینکه اگر از نرم افزار اکسپلورر استفاده میکنی فایر فاکس را هم برای نت امتحان کن.چون کلا" سرعتش بالاتره شاید در مواقعی که خطوط شلوغ نیست کد امنیتی بلاگفا هم باز بشه.
و ما بلاگفایی ها از نظرات سازنده شما بی نصیب نمونیم.

سبز زی

آهان...الان گرفتم مطلبو.... ای بابا...شرمندم میکنی خانمی... من کوچیکه همه دوستان نازنینی مثل شما هستم...

ممنون از راهنماییت خانمی.
حتما فایر فاکسو امتحان میکنم...
راستی..من واقعا از انتقاد خوشم میاد. ..خوشحال میشم بازم نوشته هامو نقد کنید...همیشه انتقاد سازندس...البته انتقاد خوب و بجا...

سبزه سبزم ریشه دارم...

یا حق. ..

روشنک چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ http://aramesh74.blogfa.com

حالا این دفعه رو به بزرگواری خودم میبخشم
اره راست میگی برای خودمون هم دردسر شده

وعلیکم.....

به به....نوشابه خانواده از نوع 2,25 لیتری........ چه شود....شما لطف میکنی...

آسمان چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.khatefa3le.blogfa.com

سلامی دوباره خدمت سید عزیز
قلمت خیلی قشنگه ها.....
چه خاطره ی ای....این روزا که کسی به کوتاه بودن آستین دخترا گیر نمیده چه برسه به پسرا....

علیکی دوباره خدمت شما بزرگوار....
شما لطف داری عزیز...... نه....اینجورام که میگی نی.....

از شانس ما اونجوری بود.....

آسمان چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ب.ظ

عیب نداره عزیز..من میدونم سر میزنی بهم
ایشالله که مشکل بلاگفا زودتر حل شه تا ما از نظرات ارزشمند شما مستفیذ شیم

انشالاا که زودتر حل بشه....
ای بابا..شمام که چپ و راست فقط چوبکاریم میکنی....

راستی برا شعرت کلی مطلب گذاشته بودم...یخورده هم تغییرات داده بودم بهش...
ولی نظرات وا نشد که بفرستم... یادت باشه گفته بودم خصوصی میفرستم برات...ولی نشد...

ندا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

سلااااااااااااااام
سید حسابی شرمنده فرمودین ها

وعلیکم آبجی گل خودم... این حرفا چیه آبجی...عین واقعیتو گفتم... شما 1دونه ایی... شما منو شرمنده کردی.... بازم ممنونم ازت....
[:S003:

رسا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ق.ظ

سلام.سید چطوری؟

خودت کجای خاطره بودی؟

به به....و علیکم مش رسایی....

من در بطن خاطره بودم

رسا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ

خوشم اومد از اعتماد به نفس آقای عین


به این میگن واکنش مناسب در محل مناسب!

یه بار نگهبانی میخواست کارت دانشجویی منو بگیره من گفتم دانشجو نیستم و برگشتم از یه در دیگه وارد شدم

منم خوشم اومد از اعتماد بنفش شما..... واه واه....معلومه ازون دانشجوهای شلوغ بودیا........

آسمان پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ب.ظ http://www.khatefa3le.blogfa.com

آره یادم هست...منتظرم که بگی نظرتو....
ببین اگه قسمت نظرات کدش وا نشد یه بار رفرش کن همون بخش نظراتو... بعد تو قسمتی که باید بنویسی چندتا حروف رو همینطوری بزن...وا میکنه...من خودم اینکارو میکنم وا میشه...

چشم....امتحان میکنم...........

روشنک پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ http://aramesh74.blogfa.com

سلام سید
کم پیدایی از ما که ناراحت نیستی؟؟؟
اومده بودم بگم چی کار کنی که نظرات بلاگفا باز بشه دیدم اسمون زودتر اومده و گفته اینجوری شدم.
الان که متن ندارم ولی خواستی یه سر بزن.

طناز جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ق.ظ

سلام سید

طناز جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ق.ظ

ایول به این می گن اعتماد به نفس
خوشم اومد

esi62 جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.esi62.blogfa.com

سیلام سید
نمیایی اونطرفا خبر نمیگیری؟

علیک سلام....
اسی جان میام ولی نمیتونم نظر بذارم برات... آهنگتو شنیدم...قشنگ خوندی...انشالاا همیشه موفق باشی تو کارات.....

پردیس جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ

باید یه دمت گرم چاله میدونی به آ عین گفت

سلام پردیسی...خوبی? دمه شمام گرم.....

پردیس جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

دم آقای عین گرم
بسیار هوشمندانه حال گرفته


خودت خوبی سید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به مرحمت شما.... شکر..... شما چطوری? نیستی? چیکارا میکنی?

رسا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

سلام سید ..چطوری کچل؟

سلام کچل......

ندا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://nedaiefarda.blogsky.com/

سلام داداشی گلم
خوبین؟
خبر خبر
آبجی از کنکور قبول شده
ایشاللا شما هم شده باشی

سلام...مبارکا باشه...خدارو شکر... دیدی گفتم حتما قبول میشی...

با این اتفاق که برا من افتاده.... .....
اصلا یادم رفته بود که نتایج رو میدن... فعلا که درگیر همه چی شدم الا کار و نت و نگاه کردن نتایج...

آسمان مال من است یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://faryad82.blogfa.com

ای ووووووووولللللللللللللللللللللللللللللللللللل
خوب چزونده شد این بنده ی نابکار ...
بسی دلمان خنک شد...
ئالبته سوخت...کم نداریم اینطور ادما... که به اسم دین ریشه به تیشه ش میزنن

خان داداش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ

اولا من این رووز رو به تو بزرگ مرد عرصه ارتباطات تبریک میگم
هر چند با تاخیر

خان داداش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

اخ سید من منتظر این رو ز بوودم تا انتقاام از تو بگیرم

خان داداش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

من گفتم طولانی اینااست اصلا نخوونم..مثل خوودت که اپای من رو نمی خووندی این خو زیاد نیست

خان داداش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:53 ب.ظ

ایول به اقای ع اینااا ماشالااه به اقای ع

ما که اینجا تو گرما هستیم نمی توونیم همش استین بلند بپوشیم..میمیریم خووو

منم یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ

به به ! واقعا خسته نباشید می گم به اون آدم مسئول که نگران جوونای این مملکته!

واقعا افتخار می کنم که جدید در دانشگا ه ها یه تابلو بزرگ نصب شده که در اون قید شده:
دختران: نظافت رعایت کنن - ....
پسران: موی مش -موی بلند زیر شانه- لاک- دستبند-گوشواره- کمربند طرح دار که حروف شیطانی داشته باشه ممنوعه!!!!

جالب ترینش ----- استفاده از هر گونه دخانیات اعم از سیگار -مواد مخدر- قلیییییییاااان !!!! ممنوع! ( اخه کدوم دانشگاه دیدن کسی وسط حیاطش قلیون بکشه!!!!! )

مملکته داریم؟!

علیک سلام منم. ...... نمیشد بهتر خودتو معرفی میکردی.....?...

آش کشک خالس..... چه میشه کرد...... 100 آینده انشالاه درست میشه...

ندا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ http://nedaiefarda.blogsky.com/

سلام اخوی سید
چی شد؟ گرفتیدش؟ یا دررفت که رفت؟

سلام آبجی.....

نه بابا....دررفت..... با این ماموران سخت کوش نیروی انتظامی!!!!مگه میتونن فرار بکنن!!!

این مامور جماعت فقط بلدن اعتراض کنندگان رو خوب بگیرن!!!!

المیرا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.nanaz.gigpa.com

salam .weblage kheili khobi dari.age mikhay bazdidat bishtar beshe.kode link boxe mano to weblaget kopi kon.bad har chanta link ke dost dari ersal kon.manam taid mikonam.mer30.taze sakhtam vali por bazdid mishe.www.nanaz.gigpa.com.inam adrese boxam

تاک الوان دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.takealvan.blogfa.com

سلام...

تو بودنتم با بی وفایی بهمون سر نمیزدی!!!!

هر جا که هستی همیشه شاد باشی.....

فقط حساس نباش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد