برخی لغات و کلمات تورکی...

 

سلام دوستان عزیز و گلم. 

 

خوبین خوشین سلامتین؟ 

خدارو شکر... 

دوستان عزیز،حیفم اومد لغات تورکی که تو وبلاگ قبلیم گذاشته بودمو،دوباره نذارم. 

 

ببخشید که فقط یخورده طولانیه...  

مطلب و لغت خیلی زیاد بود...خلاصش کردم... 

 

امیدوارم بدردتون بخوره... 

 

موفق و پیروز باشید... 

 

 

ته نوشت:  

۱) دوستانی که میخوان کامنت خصوصی برام بذارن، بالای صفحه ی وبلاگ،نوشته، تماس بامن 

 

اونجا میتونن اینکارو بکنن...  

۲) بعضی از دوستان ایراد گرفتن برام که چرا آهنگات اینجوری شده و الو بل... 

 

   دوستان، خسته شدم ازبس نوشته هام و آهنگای دپ گذاشتم...به بزرگواری خودتون  

 

    میبخشین دیگه......... قربون همگی.................



متأسفانه در دوران پهلوی،به پیروی از افکار ملی گرایانه افراطی و شوونیستی بیش از نیم قرن در این باب سیاست جبر و تحمیل اعمال شد و از چاپ و انتشار هر گونه کتاب تورکی جلوگیری به عمل آمد و زبان فارسی هم بصورت زبان انحصاری دولتی و تحمیلی در آمد!در نتیجه این سو ء تدبیر و انحصار طلبی و سیاست زور گویی،زبانهای غیر فارسی مردم ایران،بویژه تورکی رسما" ممنوع شد.البته اینگونه رویه و اعمال غیر انسانی و ضد مردمی بدون واکنش نماند و در مردمی که زبانشان ممنوع اعلام شده بود عکس العمل هایی نا مطبوع و گاهی کینه و نفرت برانگیخت و خواه و نا خواه از شیرینی لهجه فارسی هم در مذاق آنها کاسته شد!؟

بعد از سقوط رژیم پهلوی و رفع ممنوعیت دولتی در مدت کوتاهی کتاب و مجله و روزنامه به زبان تورکی چاپ و منتشر شد و دیوانهای شعرای تورکی گو قدیم و جدید تجدید چاپ گردید و زبان تورکی مجددا" ولو بطور نسبی فرصت و میدان هنرنمایی یافت.

در حال حاضر 25 لهجه یا زبان تورکی در مناطق مختلف شوروی سابق،ترکستان شرقی(چین)،ترکیه و بالکان زبان رسمی مردم است و در حدود20 لهجه یا زبان تورکی دارای کتابت و ادبیات کتبی است.

ادبیات شفاهی تورک ها بسیار غنی است و در هر منطقه ضمن ویژگی های عمومی و قدیمی خصوصیات محلی را نیز در بردارد.ادبیات شفاهی تورک زبانان ایران شاید غنی ترین و یا یکی از غنی ترین آنها در نوع خود میباشد.

کتاب ده ده قورقود که داستانهای اقوام اوغوز را بازگو میکند،یکی از قدیمی ترین آثار ادبیات شفاهی است و بطوریکه اغلب دانشمندان معتقدند،همچنانکه از متن کتاب هم بر می آید مهمترین وقایع تاریخی این داستانها در آذربایجان و در قسمت شرقی آناطولی رخ داده و در آن از قهرمانی ها و ویژگی های قومی و قبیله ای مردم این سرزمین سخن رفته است.

طبق آمارهای اخیر در دنیا شش هزار زبان موجود است که نیمی از آنها کمتر از ده هزار و یک چهارم آنها کمتر از یک هزار گویشور دارند و تنها 20 زبان هستند که صدها میلیون نفر بدانها سخن می گویند.زبان شناسان معتقدند که یک زبان به شرطی می تواند زنده بماند که حداقل یک صد هزار نفر گویشور داشته باشد بنابراین بیش از نیمی از زبانهای حاضر در حال نابودی هستند.،حکومتهای ملی در گزینش و تحکیم زبانهای ملی و تضعیف دیگر زبانها نقش مهمی دارند. پیشرفت علمی و صنعتی شدن و روشهای ارتباطی نوین نیز به نابودی زبانها کمک می کند.زبانی که در اینترنت نباشد زبانی است که در دنیای نوین "دیگر وجود ندارد"،این زبان مورد استفاده قرار نمی گیرد و در تجارت هم بکار نمی رود.

در18 دسامبر 1992 مجمع عمومی سازمان بین الملل متحد بیانه مربوط به حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های قومی یا ملی،مذهبی و زبانی را به تصویب رساند.این بیانیه کشورها را موظف کرد تا از موجودیت و هویت اقلیتها در داخل مرزهایشان حمایت کنند.

شباهت و خویشاوندی زبانها از دو نظر بررسی میشود:

1-منشأ زبانها

2-ساختمان و شکل خارجی زبانها(موروفولوژی)

از میان حقوق پیش بینی شده برای اشخاص متعلق به اقلیتها عبارتند از:حقوق برخورداری از فرهنگ خاص خودشان / حق استفاده از زبانشان / اجازه شرکت مؤثر در فعالیت های فرهنگی،مذهبی،اجتماعی،اقتصادی و زندگی عمومی و نیز در تصمیم گیریهای مربوط به اقلیتی که به آن متعلق هستند./ اجازه تاسیس و اداره موسسات مربوط به خودشان،حق ایجاد ارتباط صلح جویانه و خالی از تبعیض با اعضای گروه خودشان یا دیگر اتباع کشورهای دیگری که با آنها پیوندهای مشترک قومی ، مذهبی و زبانی دارند.این نخستین سند قابل قبول جهانی و جامع مربوط به حقوق اشخاص وابسته به اقلیتهاست و از همین رو بر نحوه اجرا و تصویب قوانین ملی کشورها تأثیر خواهد گذاشت.

زبان تورکی

زبانهای اورال-آلتای به مجموعه زبانهایی گفته میشود که مردمان متکلم به آن زبانها از منطقه بین کوه های اورال-آلتای(در شمال ترکستان)برخاسته و هر گروه در زمانهای مختلف به نقاط مختلف مهاجرت نموده اند.

این گروه زبانها شامل زبانهای فنلاند،مجارستان(اورالیک)و زبانهای تورکی،مغولی،منچو و تونقوز(زبانهای آلتائیک)میباشد.

از نظر ساختمان و موروفولوژی زبانها به سه دسته تقسیم میشوند:

از نظر منشأ جزو زبانهای اورال-آلتای و یا به بیان صحیحتر،از گروه زبان های آلتائی است.

1-زبانهای تک هجائی ویاتجریدی

:مانند زبان چین جنوب شرقی آسیا.در این زبانها کلمات صرف نمی شوند و پسوند و پیشوند نمی گیرند و تغییر نمی کنند.گرامر منحصر به نحو و ترکیب و ترتیب کلمات است که معانی کلمات را تغییر میدهد.در این زبانها آکان یا استرس(تاکید یا وورغو)،تن صدا و انتو ناسیون یا آهنگ ادای کلمات و جمله بسیار مهم است و معنا را مشخص میکند.در زبان چین تعداد کمی از واژه ها تک هجایی هستند.

2-زبانهای تحلیلی یا صرفی :

در این زبانها ریشه کلمات هم ضمن صرف تغییر می نماید مانند:گفتن - می گویم. زبانهای هند و اروپائی و از آن جمله زبان فارسی جزو این گروه می باشند.

3-زبانهای التصاقی یا پسوندی :

در زبانهای هند و اروپائی از جمله فارسی پیشوندهای جر(ادات)یا حروف اضافه وجود دارد. در صورتی که در تورکی پیشوند وجود ندارد. مثلا در برابر کلمه ی

در زبانهای هند و اروپائی عنصر اصلی(مبتدا و خبر)در بتدا قرار می گیرد و عناصر بعدی با ادات ربط یه شکل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط میشوند و اگر عناصر بعدی قطع شوند ساختمان جمله ناقص نمی شود . ولی در تورکی ترتیب عناصر کاملا بر عکس است . یعنی ابتدا باید عناصر ثانوی و فرعی تنظیم و گفته شود،عنصر اصلی، یا فعل هم در آخر قرار می گیرد.

در این زبانها کلمات جدید و صرف افعال از چسبانیدن پسوندهای مخصوص به ریشه کلمات ایجاد میشود و این مسئله سبب پیدایش لغات جدید و غنای لغوی می گردد.در این زبانها ریشه ثابت و در موقع صرف تغییر نمی یابد.پسوندها تابه آهنگ ریشه بوده و به آسانی از آنها قابل تشخیص اند. زبان تورکی و گروه زبانهای اورال-آلتائی جزو این دسته می باشند.انترناسیونال (فرانسه)و بین الملل(عربی)،در تورکی میلّتلر آراسی و یا اولوسلار آراسی گفته میشود.یعنی به جای پیشوند ، پسوند بکار میرود،چون در تورکی کلمات از آخر تکامل و توسعه پیدا می کنند. مثال در فارسی = من به شیراز رفتم تا دوستم را ببینم که اخیرا از فرانسه آمده و در آنجا شش سال طب خوانده است.

حال همین مثال در تورکی = آلتی ایل صب اوخویاندان سونرا فرانسادان یئنی قاییدان دوستومو گؤرومک اوچون شیرازا گئتدیم.

جی،ال،لویس در دستور خود اجزای جمله تورکی را به ترتیب زیر می شمارد:

1-فاعل2-قید زمان 3- قید مکان 4-مفعول غیر صریح5-مفعول صریح6-قید و هر کلمه ای که معنی فعل را تغییر دهد7-فعل.

هر چیز معین بر غیر معین مقدم است،یعنی اگر مفعول صریح معین باشد بر مغعول غیر صریح غیر معین مقدم میشود.مثال جمله مرتب تورکی چنین است:

نقاش گئچن گون موزده گلن لره تابلولارینی اوزو گؤستردی

بعلاوه هر عنصری از جمله که به آن بیشتر اهمیت داده شود نزدیک فعل قرار می گیرد.

در صورتی که جمله با فعل ختم نشود جمله معکوس گفته میشود که در محاوره ،شعر و سبکهای خاص به کار میرود.

یعنی نقاش روز گذشته در موزه تابلوهای خود را به تماشاچیان خودش نشان داد.

هماهنگی اصوات

هماهنگی اصوات سبب میشود که کلمات تورکی دارای آهنگ خاص بوده و تلفظ صحیح آنها اثر مطبوعی در شنونده ایجاد نماید.

حروف یا صداهای رایج تورکی 32 عددند که از آنها 9صائت و بقیه صامت هستند.

در تورکی بر خلاف فارسی و عربی صدادارها کوتاه اند و به همین علت شعرای تورکی گو در شعر عروضی به اجبار از کلمات فارسی یا عربی استفاده کرده و یا بعضی اوقات صداها را کشیده تلفظ می کنند.وزن عروضی بر خلاف وزن هجایی برای شعر تورکی مناسب نبوده و در شعر معاصر جای سابق خود را از دست داده است.شعر تورکی قبل از پذیرفتن اسلام با وزن هجایی سروده شده و "

در بررسی مقایسه ای زبانها از چهار نقطه نظر تحقیق میشود:

1-از نظر جمله بندی یا نحو

2-از نظر مورفولوژی یا شکل خارجی و پسوندها

3-از نظر آوائی یا فونتیک(صداها)

:یکی از بارزترین ویژگی های تورکی هماهنگی اصوات است.اصوات یا آواها در زبان به عنوان عناصر بسیط تشکیل دهنده کلمات دارای نقش اساسی هستند در زبان تورکی بین اصوات مختلف ریشه وپسوند هماهنگی موجود است.قوشوق" یا "قوشقی" نامیده میشد.بعد از آنکه بر اثر مهاجرتها تورکان به اعراب و فارسی زبانان نزدیک شدند وزن عروضی آن را از آن اقتباس و به مرور وزن کلاسیک شعر تورکی قرار دادند.با وجود این شعرای خلقی (اوزانها و عاشیقها) اشعار خود(بایاتی ، قوشما و...)را با وزن هجائی سروده اند.

اینک درباره لغات و مخصوصا" افعال تورکی در مقایسه با لغات و افعال فارسی توضیحاتی داده میشود.

یکصد لغت تورکی را که معادل آنها در فارسی نیست مطرح نموده است ،همچنین تعداد زیادی از افعال تورکی را که فارسی ندارد برشمرده است.

در این رساله در حدود 1700 کلمه تورکی آذربایجانی درج شده که در فارسی کلمه مستقلی برای آنها بکار نمی رود. ضمنا" بعنوان نمونه در حدود 350 کلمه تورکی نقل شده که عینا" در فارسی بکار میرود مانند:آقا،خانم،سراغ،اوغور،قاب،قاشق،قابلمه،دولمه،بیرق،سنجاق و امثال آنها.

در مقایسه دیکسیونرهای تورکی آذربایجانی تورکی ترکیه مشاهده میشود لغاتی که معادلشان در فارسی موجود نیست در دو لهجه تورکی یکی نبوده و در بیش از 30%لغات با هم متفاوتند.از طرفی از هر ریشه لغتی 1- 4 کلمه ذکر شده،در صورتیکه در تورکی از یک ریشه تعداد زیادی کلمات ساخته میشود و هر کدام معنی بخصوصی دارند.ضمنا" باید خلطر نشان نمود که در حال حاضر 28 زبان یا لهجه مستقل تورکی وجود دارد که 20 لهجه آن دارای کتابت و ادبیات میباشند و هر کدام دارای لغات مترادف بیش از یک هزار لغت تورکی آذربایجانی می باشند.با این ترتیب معلوم میشود که

در زبان تورکی کلماتی با اختلاف جزئی(نوآنس)در معانی موجود است

هزاران کلمه در تورکی موجود است که معادل آنها در زبان فارسی موجود نیست. که در فارسی نیست.مثلا"برای انواع دردها کلمات:

آغری/ آجی/ سیزی/ یانقی/ زوققو/ سانجی/ گؤینه مک/ گیزیلده مک اینجمک،

بکار می رود که هر کدام درد بخصوص را بیان می کنند.

آغری

معادل درد فارسی است(درد عضوی).

سانجی

به درد کولیک احشاء تو خالی گفته میشود مانند قولنج روده،

آجی

به درد پرووکه گفته میشود مانند درد در موقع کشیدن دندان.

سیزی

به درد خفیف سوزش دار گفته میشود.

یانغی معادل سوزش میباشد.

زوققو

گؤینه مک

درد همراه ضربان است مانند درد آبسه ودرد عقربک انگشتان و امثال آنها.شبیه سوختن است و در دقایق اول سوختگی دیده میشود.

اینجیمک

دردر موقع پیچ خوردگی مفاصل و یا درد حاصل از ضربه و سقوط میباشد.

گیزیلده مک

درد شبیه گزگز کردن دردناک می باشد.

در فارسی برای تمام حالات فوق لغت درد و یا سوزش بکار می رود.

در تورکی به گریه کردن آغلاماق گفته میشود.ولی این کلمه مترادفهای زیادی دارد که هر کدام حالات مختلف گریه را بیان می کند.مثلا":

آغلامیسماق یعنی بغض کردن و به حالت گریه افتادن بدون اشک ریختن.

بؤزمک به معنی حالت گریه گرفتن کودک.

دولوخسونماق

به معنی حالت گریه به خود گرفتن و متأثر شدن بزرگسال و پر شدن چشم از اشک میباشد.

آغلاشماق

به معنی گریه دسته جمعی و تعزیه بکار میرود.

هؤنکورمک

با صدای بلند گریه کردن و هؤککولده مک گریه با هق هق میباشد.

بوزلاماق

با صدای بلند گریه کردن و از سرما لرزیدن میباشد.

ایچین چالماق

به معنی از فرط گریه کردن گریه بدون اشک و یا هق هق نمودن است .

در تورکی

در تورکی

کؤیرلمک به معنی حالت گریه دست دادن است.جغتائی اینگره مک و سینگره مک به معنی یواش یواش بطور مخفی گریه کردن و سیقتاماق به معنی زیاد گریه کردن و اؤکورمک به معنی با صدای بلند گریه کردن میباشد.همچنین ییغلاماق به معنی گریه کردن و اینجگیرمک به معنی با صدای نازک گریه کردن است.اوُسانماق به بیزار شدن و به تنگ آمدن می گویند.بیقماق،بئزیکمک،بئزمک و چییریمک هم با اختلاف جزئی همان معنی را میدهد مثلا":چییریمک بیشتر بمعنی زده شدن میباشد.

ترپشمک

به معنی تکان خوردن

ولی

و ترپتمک به معنی تکان دادن است چالخالاماق به معنی تکان دادن به منظور سوا کردن(مثلا سوا کردن کره از ماست)،

قاتیشدیرماق

به معنی مخلوط کردن

و قاریشدیرماق به معنی به هم زدن با قاشق و غیره .. میباشد.

ییرقالاماق

و

در فارسی برای هیچکدام از این تعبیرات لغات مستقل به خصوصی وجود ندارد.

به معنی تکان دادن و جنباندنسیلکه له مک به معنی تکان دادن درخت و یا لباس و فرش و امثال آن میبا شد.

ایمرنمک

،قیمسانماق که با اختلاف جزئی به معنی آرزو کردن و هوس کردن و نیسگیل به معنی آرزوی براورده نشده و حسرت میباشد،هیچکدام معادل مستقلی ندارند.

برای

دعوا کردن کلمات متعددی بکار می رود که هر کدام شکل و حالت ویژه ای را از دعوا بیان می کنند مانند:

دؤیوشمک

:همدیگر را کتک زدن

ووُروشماق

:همدیگر را زدن

ساواشماق

:با یکدیگر دعوا و جنگ کردن و گلاویز شدن

دیدیشمک

:دعوا همراه چنگ زدن همدیگر

چارپیشماق

:دعوا و برخورد به یکدیگر،تصادم

دالاشماق

:با هم دعوای لفظی کردن

دارتیشماق

:با هم مشاجره کردن

چاخناشماق

:با هم سر شاخ شدن

تؤتوشماق

:دعوا با گرقتن همدیگر

بؤغوشماق

:دعوا همراه یقه ی همدیگر را گرفتن و خفه کردن

تیپشمک و تیپکلشمک

:دعوا همراه لگد انداختن به هم

خیرتدکلشمک

یا فیرتیلاقلاشماق:دعوا همراه گلوی همدیگر را گرفتن

سؤیوشمک

:همدیگر را دشنام دادن

دیرشمک

:دعوا کردن،رو در روی هم ایستادن

بؤغازلاشماق

:گلوی همدیگر را گرفتن،رو در روی هم قرار گرفتن،دعوا کردن

چیرپیشماق

:زدوخورد

دُروشماق

:مناقشه،مجادله،رو در رو شدن

سؤپورلشمک

:گلاویز شدن،در هم آویختن

همچنین برای اینکه بگوئید

فلانی از در وارد شد ، بسته به شخصیت فلانی و نحوه ی ورود و مناسب گوینده با وی کلمات زیر بکار میرود:

قاپی دان گلدی

(از در آمد،بطور متعارف)

قاپی دان ایچری بویوردولار

(از در تشریف فرما شدند)

قاپیدان گیردی

(از در وارد شد،بطور خودمانی)

قاپی دان گئچدی

(از در گذشت)

قاپی دان سؤخولدو

(از در خودش را چپاند)

قاپی دان تپیلدی

(از در خودش را به زور تو کرد)

قاپی دان دوروتولدو

(از در یواشکی تو آمد)

قاپی دان سؤروشدو

(از در سر خود آمد تو،بمعنی مجازی)

در تورکی به مرغابی «اؤردک» گفته میشود ولی برای انواع آنها اسامی مختلف بکار میرود.مثلا" به اردک ماده«بورچین» و به اردک نر«سونا» و همچنین «یاشیل باش» گفته میشود

در تورکی برای اسب و اغلب حیوانات اهلی در هر سنی نام مخصوص وجود دارد.مثلا"«قولون»برای اسب نوزاد،«دای» به اسب دوساله و «یولان»به اسب پنج ساله گفته میشود

برای صداهای حیوانات مختلف و عناصر طبیعت لغات ویژه ای بکار میروند مانند:

سو شیریلتیسی

:صدای شرشر آب

یارپاق خیشیلتیسی

:صدای خش خش برگ

اوت پیچیلدیسی

:صدای افتادت باد در سبزه

گؤی گورولتوسو

:صدای غرش آسمان

قافلان نریلتیسی

:صدای غرش پلنگ

قوش جیویلتیسی

:صدای جیک جیک مرغ

اینکلرین بؤیورمه سی

:صدای گاوها

شلاله نین چاغلاماسی

همچنین در برابر کلمه«

:صدای ریزش آبشارکندن»فارسی شش کلمه تورکی موجود است که هر کدام در محل و مورد خاصی بکار می رود:

قازماق

: بمعنی کندن زمین و امثال آن

یولماق

:بمعنی کندن مو و کندن از ریشه

سویماق

:بمعنی کندن پوست و رازهزنی

اویماق

:بمعنی کندن چوب و امثال آن برای منبت کاری و در آوردن چشم بکار میرود.

بطوریکه مشاهده میشود در فارسی به جای کلمات مستقل تقلید صداها بطور مکرر بکار میرود.

در تورکی لغات مشابه(اومونیم)یا لغاتی همانند با معانی مختلف بسیار است که در شعر و ادبیات برای جناس و ایهام بکار میرود مانند:

زبان تورکی از نظر لغات برای مفاهیم مجرد بسیار غنی است.افعال تورکی بطوری که خواهیم دید از نظر نوع،وجه و زمان بسیار متنوع میباشد.در نتیجه زبان تورکی برای بیان اندیشه بطور دقیق بسیار مناسب و رساست.

نا گفته نماند با آنکه لغت باعث غنای زبان است ولی غنای زبان بیشتر تابع تحرک و قابلیت لغت سازی،افاده و بیان مفاهیم جدید وغنای مفاهیم مجرد همچنین تنوع بیان قدرت بیان تفرعات و تفاوتهای جزئی(نوآنس)کلام است.

با در نظر گرفتن مراتب فوق، نوائی و بسیاری از شرقشناسان معتقدند که نثر زبان تورکی برای بیان اندیشه و مفاهیم و موضوعات مختلف علمی،فلسفی،اجتماعی و ... رساتر و مناسبتر از زبانهای دیگر است.

مفاهیم و اندیشه هایی را که می توان در تورکی با یک جمله بیان نمود،جملات و شرح مفصلی را در آن زبان ایجاب می نماید.

در زبان یا همان لهجه فارسی واژه های بسیط سخت گرفتار کمبود است زیرا بیشتر آنها به مرور زمانها رها گشته و از یاد رفته است،

افعال:

زبانهای

افعال کار ،حرکت و حالت را بیان می کند و عنصر اصلی جمله محسوب میشوند،بطوریکه بدون فعل ،جمله نا تمام و معنی آن نا مفهوم خواهد بود.
قوپارماق: برای کندن جزئی از چیزی قیرتماق:برای کندن و برداشتن جزئی از چیزی و نشگون گرفتن است.آت بمعنی اسب و آت بمعنی بیانداز.*واژگان زبان فارسی برای مفاهیم علمی مجهز نیست*، و مترجمان ایرانی بیش از همه این درد جانکاه را احساس می کنند و از این، عذاب می برند.گاه میشود که انسان یک ساعت ،یک روز و حتی یک هفته تمام درباره بهمان تعبیر زبان خارجی می اندیشد،مغز و اعصاب خود را می فرساید و از هم می گسلد و سر انجام نیز راه به جائی نمی بردو خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه های فارسی ناخشنودی می نمایند. اورال-آلتائی عموما" و زبان و زبانهای تورکی خصوصا" از نظر افعال غنی هستند بعلاوه دارای انواع،وجوه و زمانهای متعدد و متنوع اند بطوریکه ممکن است مفاهیم و مطالبی را با یک فعل بیان نمود در حالیکه برای بیان همان مفهوم و مطلب در زبانهای دیگر نیاز به جملات مشروح و مفصل می باشد مثلا":اوسانمیشام یعنی من از او به تنگ آمده و بیزار شده ام،خوسانلاشدیق یعنی ما با هم بطور خصوصی درد و دل کردیم،قوجاقلاشدیلار یعنی همدیگر را در آغوش گرفتند و آغلاشدیلار یعنی با همدیگر گریه کردند،گئچیندیریر یعنی اعاشه را تامین می کند و ...

افعال تورکی همه با قاعده اند جز فعل ناقص فراموش شده ی ایمک به معنی بودن که بجای فعل معین بکار میرود

.

در خاتمه این مقاله به جا خواهد بود اگر نگاهی مقایسه آمیز هر چند گذرا به چند و چون اصطلاحات و تعبیرات فعلی در زبانهای فارسی و تورکی بیاندازیم.اصطلاحات و تعبیرات فعلی که از آن در اصطلاح لغت شناسی به ترکیبات ثابت فعلی زیان نیز نام برده میشود.یکی از جالبترین و پرمایه ترین شقوق لغوی و ترکیبی زبان در ارائه معانی مجازی و تشبیهی است.

زبان فارسی که در عین حال یکی از زبانهای ترکیبی است و کلمات آن انعطاف زیادی برای تشکیل اصطلاحات و تعبیرات فعلی دارد و از وسعت و شمول زبان تورکی در ایجاد و کاربرد این نوع ترکیبات برخوردار نیست. در زبان تورکی تنها در رابطه با اعضای بدن انسانی از نوع :

باش(سر)،گؤز(چشم)،آغیز(دهان)،آیاق(پا) و امثال آن صدها اصطلاح و تعبیر وجود دارد اینک برای اینکه در این باب نموداری به دست داده باشیم به نقل تعدادی از اصطلاحات وتعبیرات فعلی رایج در زبان تورکی که از یادداشتهای آقای

1-

2-

3-

4-

5-

6-

7-

8-

9-

10-

11-

12-

13-

14-

15-

16-

17-

18-

19-

20-

21-

22-

23-

24-

25-

26-

27-

28-

29-

30-

31-

32-

33-

34-

35-

36-

م.ع.فرزانه اقتباس شده در رابطه با کلمه دیل(زبان)بسنده می کنیم:دیل - آغیز ائله مک(دلداری دادن،با لحن ملایم خواستار پوزش شدن،رفع رنجش و کدورت کردن.)دیل آچماق:زبان باز کردن(طفل)،درد خود را باز گفتن،التماس کردن و خواهش کردندیل بوغازا سالماق:وراجی کردن،پشت سر هم و بدون وقفه حرف زدن.دیل اؤیرتمک:چیزهای ندانسته را یاد دادن،حرف یاد(یکی)دادن،راه و چاه نشان دادن.دیل تاپماق:تفاهم پیدا کردن،جلب رضایت و اعتماد کردن،زبان مشترک یافتندیل تؤکمک:خواهش و تمنا کردن،اصرار ورزیدندیل چیخارماق:استهزا کردن،ادای یکی را در آوردندیل وئرمک:راضی شدن،قبول دادن*دیل وئرمه مک:امکان حرف زدن به دیگری را ندادندیلده توک بیتمک: از تکرار و بازگویی یک مطلب خسته شدندیلدن دوشمک:خسته شدن،از پا درآمدندیلدن سالماق: خسته و درمانده کردن،از پا انداختندیلدن دوشمه مک:ورد زبان بودن،از یاد نرفتن،فراموش نشدندیله گتیرمک:یکی را به حرف وا داشتن،کاری را که در حق کسی انجام شده را به زبان راندندیله توتماق:با حرفهای شیرین یکی را رام کردن،بچه در حال گریه را با زبان ساکت کردندیله گتیرمه مک:یارای گفتن حرفی را نداشتن،حرفی را که گفتن آن ممکن است نگفتندیلی آغزینا سیغماماق:خود ستائی کردن،حرفهای گنده گنده گفتندیلی باتماق:نطقش خاموش شدندیله گلمک: زبان و شکوه و شکایت گشودن،به ناله و فغان آمدندیلی قیسا اولماق:به خاطر داشتن قصور،جرأت حرف زدن نداشتندیلی دولاشماق:حرفها را اشتباه گفتن،در نتیجه اشتباه و یا دستپاچگی حرفها را قاطی کردندیلی دؤنمه مک:قادر به تلقظ و ادای صحیح حرف نبودندیلی توتولماق:توان و یارایی گفتن را از دست دادن،به هنگام سخن گفتن لکنت پیدا کردندیلینه وورماماق:از چشیدن چیزی امتناع کردندیلیندن دوشمه مک:مرتبا" تکرار کردن،بطور مدام بر زبان داندندیلیندن قاچیرماق:بی هوا و بی حساب از دهانش در رفتندیلینی باغلاماق:وادار سکوت کردندیلینه باغلاماق:به گردنش گذاشتن،حرف بر زبان کسی گذاردندیلینی بیلمک(باشا دوشمک):از حال و مقالش با خبر شدن،راز دلش را حالی شدندیلینی قارنینا(دینمز یئرینه)قویماق:از زیاده گویی خودداری کردن،زبان در حلق فرو بردندیلینی دیشله مک:حرف را نا تمام گذاشتن،در وسط حرف تأمل کردندیلینی کسمک:به سکوت وا داشتن،جلو حرف یکی را به زور گرفتندیلینی ساخلاماق:از گفتن چیز خاصی خودداری کردن،سکوت را ترجیح دادندیلینی ساخلاماماق:در گفتن بی پروائی نشان دادن،حرف زیادی و بی موقع زدندیللر ازبری اولماق:به دلیل خوشنامی و به زبانها افتادن،ذکر خیر داشتندیللرده گزمک(دولاشماق):همچون امثال در زبانها گشتن.دیللره دوشمک:ورد زبان خاص و عام شدن،سر زبانها افتادن،شایع شدن.

نتیجه:

زبان تورکی یکی از با قاعده ترین زبانهاست و از نظر لغات،مخصوصا" افعال بسیار غنی است.وجود قانون هم آهنگی اصوات،کلمات تورکی را موزون و آهنگدار نموده و به آنها نظم و ترتیب خاص داده است.در تورکی علاوه بر اسامی ذات لغات زیادی برای مفاهیم مجرد وجود دارد.بعلاوه لغات مترادفی با اختلاف جزئی در معنی موجود است که میدان قلمفرسائی را وسیعتر و قلم نویسنده را تیزتر و دقیقتر میسازد.

افعال تورکی به قدری وسیع و متنوع اند که در کمتر زبانی نظیر آنها را میتوان یافت.گاهی با یک فعل تورکی اندیشه و مفهومی را میتوان بیان نمود که در زبان فارسی و زبانهای دیگر نیاز به جمله و یا جملاتی پیدا می کند.از طرفی وجود پسوندهای سازنده سبب شده که قابلیت لغت سازی برای بیان مفاهیم مختلف و تعبیرات فعلی بسیار زیاد است.

نحو و ترکیب کلام در تورکی با زبانهای هند و اروپائی متفاوت است. در تورکی عنصر اصلی جمله یعنی فعل اصلی در آخر جمله قرار دارد. زبانهای هند و اروپائی عنصر اصلی جمله در ابتدا قرار می گیرد و عناصر بعدی با ادات ربط بشکل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط میشوند و اگر عناصر بعدی قطع شوند سازمان جمله ناقص میشود، ولی در تورکی ترتیب عناصر جمله کاملا" بر عکس است یعنی ابتدا باید عناصر ثانوی و فرعی تنظیم و گفته شود و قسمت اصلی در آخر قرار گیرد و از همینجاست که هر نویسنده و یا گوینده تورک زبان نمایان میشود.

 

سؤزلوک ( د )

داداندیرماق : داداناق ائله مه ک ، بیرزادا اؤرگه تمه ک

دادانماق : اؤرگه نمه ک ، دادینی بیلمه ک ، بیرزادا شیرنه شمه ک

دادیزدیرماق : داددیرماق ، دادینا باخدیرماق

دادماق : شیرینلیق دوزلولوق ، آجیلیغینی بیلمه ک اوچون بیرآزجا یئمه ک

دارالتماق : دارلاتماق ، کیپله تمه ک ، دار ائله مه ک

دارالماق : بیریئره ییغیشماق ، خیردالماق ، کیپله شمه ک

دارتینماق : چه کیش به کیش ائله مه ک

داریخماق : اوره ک سیخیلماق ، اوره ک توتولماق

داریلماق : اوره یی سیخیلماق ، اوره یی بیرینده ن توتولماق

دازلاشماق : داز اولماق ، باشینین توکو تؤکولمه ک

داش قیرماق : داش دوغراماق ، داشی ووروب سیندیریب خیردالتماق

داشلاشماق : داش کیمین به رک اولماق

داشلانماق : سیچراماق ، آتیلماق ، بیرینین اوزونه قابارماق

داشلاماق : داش آتماق ، بیرینی سؤزونه ن اینجیتمه ک

داشماق : دولوب تؤکولمه ک ، قیراقلاردان جالانماق ، دیله گه لمه ک

داشیرتماق : چوخ دولدوروب یان یوره سینده ن داشدیرماق

داشیماق : ییغیشدیریب آپارماق

داشینماق : نه سنه لرینی ییغیشدیریب آیری بیر یئره کؤچمه ک

داغیتماق : سه پمه ک ، اویان بویانا یایماق ، سؤکوب ییرتماق

داغیدیلماق : سؤکولوب ییرتیلماق ، داغیلیب گئتمه ک

داغیلماق : ایشله نیب ییرتیلماق ، جیریلیب سؤکولمه ک

دالازلاماق : سؤز آلتیندا قویماق ، جاواب قایتارماق

دالاماق : دیشله مه ک ، بیرینی گؤینه تمه ک ، چالماق

دالدالاماق : دالدالادا اله گه تیرمه ک ، یاواشجادان بیرده ن توتماق

دالدالانماق : بیرینین دالیندا گیزله نمه ک ، گونون یاواشجادان گئچیرتمه ک

دالغالاندیرماق : شپه له ندیرمه ک ، له په له ندیرمه ک ، تیتره تمه یه سالماق

دامیزماق : یاواشجا سوزدورمه ک ، یاواشجا دامیزدیرماق

دانلانماق : دانلاق آلتیندا قالماق ، دانلاق ائشیتمه ک ، دئیینمه ک ائشیتمه ک

دانماق : بیرایشی کی گؤروب بوینونا آلماماق

دانیشدیرماق : دیندیرمه ک ، دیللندیرمه ک

دایازلاشماق : دایاز اولماق بیرزادین ده رین لیغی آزالماق

دایاندیرماق : دوردورماق ، ساخلاماق ، گئتمه سینین قاباغینی آلماق

ده به رتمه ک : ته رپه تمه ک ، یئرینده ن گؤتورمه ک

ده رمه ک : ییغماق ، قوپارتماق ، اکین بیچمه ک

ده ریلمه ک : ییغیلماق ، گول یا دا گؤی گؤوه ره نتی بیچیلمه ک

دورتمه ک : کئچیرتمه ک ، گوجونه ن ایته لییب یئر له شدیرمه ک

دورماق : قالخماق ، آیاق اوستونده دایانماق

دوروشماق : اوزه قابارماق ، اوزه دورماق

دورولتماق : دورو ائله مه ک ، اوزه سالماق

دورولماق : دورو اولماق ، اوزه چیخماق

دوزه لمه ک : یاخجی لاشماق ، ساغلام اولماق

دوزمه ک : دوزوک - دوزوک ائله مه ک

دوزولمه ک : دوزوک - دوزوک اولماق ، بیر سیرایا سالینماق

دؤشه مه ک : بیرزادی سه رمه ک

  

 

آسمانخراش: یوغار، گؤی دلن، یوکسک دام، هوندور بنا

آموزش متوسطه: اورتا اوخول

آموزشی: اؤیره تیم

اؤزمان: متخصص

اتاق پذیرایی: قوناق اوتاغی، قوللوق اوتاغی

اتاق خواب: یاتاق

اتاق نشیمن: اوتاق

ارتش: اوردو، قوشون

ارزان: اوجوز

امضاء کردن: قول چکمک

امضاء: قول چکمه

بخت، سرنوشت: اودوم odum

بندر: لیمان

به شرط چاقو: کسمه جه

تبر: بالتا، ناجاق

ثروتمند: وارلی، زنگین

جوان: گنج

جوانمرد: ایگیت

حادثه، اتفاق: اولای

حشره: بؤجوک

خجالتی: اوتانقاج، اوتانجاق

خدای بزرگ: اولو تانری

خربزه: قاوون

خشک کن: قورولایان

خلوت: سایخاش

دبستان: ایلک اوخول

دستور زبان: دیل بیلگی سی

رئیس جمهور: جومهور باشقانی

رئیس: باشقان

رای: اؤی، سس

سرشتن: یوغورماق

شلوغ: قالابالیق

شناگر: اوزگونچو

صلیب سرخ: قیزیل خاچ

فراموشکار: اونوتقان

القاح: دؤل- له مه

گران: باها

گرانفروش: باهاجیل

گرانفروشی: باهاجیللیق

گرانی: باهالیق

المثنی: ایکه م

مزرعه: تارلا

مشترک: اورتاق

ورم: شیش

هندوانه: قارپیز

یکبار مصرف: بیرجه لیک، بیریوللیق

2

آتلاشان: تحریک شده

آتلاشدیرماق: برانگیختن، انگیزاندن

آتلاشدیریجی: تحریک کننده

آج: گرسنه

آجلیق: گرسنگی

آچون: دنیا

آخار سو: آب جاری، آخار سولار: آبهای روان

آخساق: لنگ

آخماجا، شیرره کان: آبشار

آخین: حمله، هجوم، یورش

آراج: کسی که غذای معمولی دارد

آریچی، پتکچی: زنبوردار

آریق: لاغر، مردنی

آزاج: کم خور، کم اشتها

آستاق: آویزان

آلدانیش:فریب

اؤتورگو: مراسم بدرقه، بدرقه

اؤتوروجو: بدرقه کننده

اؤن گونلوک: دهه، ده روزه

اورمانچی: جنگل بان

اوززه ک: لب، مغز

اومماق: منتظر شدن، چشم به راه بودن

اووسانا: احسان

ایچ: درون، باطن

ایچار: ایشقار،باطنی، درون گرا

ایچراق: داخلی تر، درونی تر

ایچسل: درونی، داخلی

ایچلاق: ایچ – آلات، محتویات شکم

ایرماق: چای، رود

ایشقارلیق: درون گرایی، باطن گرایی، باطنی

ایگیدلیک: جوانمردی

ایلیک: مغز استخوان

باتار سو: آیهای فرو رونده در زمین

باخماجا: پنجره

باخیش: زاویه دید

باخیم: نگاه، منظر

باساج: چاپ کننده

باساق ائوی: چاپخانه

باستاق: کتاب

باسما، باساق: چاپ

بالیقچی: پرورش دهنده ماهی

بالیقچین: ماهیگیر، مرغ ماهی خوار

بنز: نبض

بوُز: خاکستری

بوز: یخ

بوزلاج: یخچال

بیچین چی، اوتچو: دروگر

پالتار یویان: لباسشویی

پینار سو: آبهایی که از دل زمین بیرون می آید مثل چشمه، قنات و...

تاپشیریق: تمرین

ترخان: مرفه

توخ: سیر

تویوغا باخان: مرغدار

تویوقچو: فروشنده مرغ

جبلخ ات: گوشت خالص

جیکنه: جیغ بلند حاصل از ترس

جیلخ: خالص، ناب

چارپماق: تازاندن

چانتا: کیف

چای باشی: سر شاخه رود

چایلاق: رودخانه، بستر رود

چوغول: جاسوس، خبر چین

داش باسما: چاپ سنگی

داغینجی: کوه نورد

داغینماق: کوه نوردی کردن

دریامج: دریاچه

دوداقلاشماق: لب به لب شدن

دوزاق: دام، تله

دوشوک: نارس، کال

دوناج: فریزر

دونبا: قلمبیده

سؤنوش: خاموشی، پایان، مردگی

سارساق: احمق، عنود، لجوج

ساریمساق: سیر

سایاق: مثل، مانند

سسگین: رادیو

سو سویودان: آبسرد کن

سو قیزدیره ن: آبگرم کن

سوتچو: شیرپز، کسی که شیر گله های روستاها را می خرد

سوسوز: تشنه

سووات: ساحل، حاشیه رود

سوووش: süvüş سیراب

سویغون: بی تعصب، خونسرد

سیزقین: آهمند، زار

شهره: گوشت چربی دار

فالا ایچه ن: مضر، سرمایه خور

فالا قویماق: دست گذاشتن، تصاحب کردن

فالا: مایه، اساس، چیزی که با آن بشود کاری را شروع کرد، حداقل

قاخیق: برآمده، برجسته

قارماق: قلاب، لنگر کشتی

قازما: قرقاول

قاشخا: اوزو بوز، حرف گوش نکن، بی ادب رک گو

قاشقا: مشهور، گاو پیشانی سفید

قاشینال یاخماجا: کرم ضد خارش

قاشینال: ضد خارش

قاشینما: خارش

قالغون: کندرو، متحجر، سنتی

قوخوق: گندیده، متعفن، بودار

قورتولوش: رهایی

قورداق: کرم خاکی

قوروقچو: مرتع بان

قونوش: بحث، گفتگو

قیپچین: حیا کن

قیرپیم: لحظه، آن

قیرپیمجه: آنی، به اندازه لحظه ای

قیزغین: تندرو، افراطی، هشری

قیزیل آی پارا: هلال احمر

کؤنه ز: لجباز

کونگول: کوهان شتر، گوژ پشتی

گؤزگون: تلویزیون

گؤزه ج: طمعکار، حریص، آزمند

گؤل: برکه

گؤلمج: حوض، استخر

گؤنده ریجی، ائلچی: سفیر، فرستاده

گدیک، شاواق: قله، زیروه

گمیرجه ک: غضروف

مئشه: بیشه

مازارات: لجباز، کسی که از دنده چپ بلند شده

ماشات: انگل، مزاحم

هؤرگون: محدود شده، محدود

هاماش: همرا، همتا

یئتیریجی: رسانه

یئتیک: رسیده، کامل

یئماج: پرخور

یاخماجا: کرم صورت و هر چیز مالیدنی به پوست

یاغار سو: نزولات جوی

یانقی: عطشان

یوُروجو: خسته کننده

آجار سوزلوکو

  

 

کؤپوک

کؤتو:

کؤتور

کؤتوک

کؤچری

کئچیت

کؤرپه

کؤز

کؤشک:

کؤک

کؤکداش

: همریشه

کؤکس

کؤلگه:

کؤندم

کؤنه‌ز:

کؤنول

کؤهله‌ن

کؤوره‌ک

کؤینه‌ک:

کؤیول

کئییک

کالاوا

کرتیک بورون:

کرتیک:

کروان قیران:

کسر

کسرلی

: دارای برش، متنفذ

کسسه‌ک

کسگین:

کسگینلیک

کسه یول

: راه میان‌بر

کسیک:

کسیملی

کل:

کل

کوتان

کوتباش:

کوتله

کوتوال:

کوره‌ک

کوره‌ک

کوْسا

کوسه‌گن

کوسو:

کولتور

کوْما

: ائو، آلاچیق

کوْمور

کیپریک

کیچیلتمه

کیر

کیملیک

گؤبک

گؤبه‌لک

گؤتورگه

: ساختار، پایه

گئچمه‌ن:

گئچه‌ری

گئچیجی حکومت:

گئچینه‌جک:

گئده‌رگی

گئدیش:

گؤرتوگه:

گؤرکم

: ظاهر، نما

گؤرکملی

گؤرمه‌میش

گؤرمه‌میش

گؤره‌جک:

گؤرو

گؤروش:

گؤروش

گؤرونتو:

گئری:

گؤزده‌ن دوشموش

گؤزله‌مک

گؤزله‌یین

گؤزلوک:

گؤزه‌للمه

گؤستریش

گئن

گئنئل

گؤنده‌رن

گئنیش

گؤوده

گؤیه‌رتی:

گؤیه‌رچین:

گؤیوش

گئییم:

گدیک

گرچک

گرده‌ک

گرگین

گره‌ک

گره‌کلی

: باید، لازم، نیاز، واجب، بایسته: لازم

گزه‌گن

گزینتی:

گله‌جک

: آینده

گله‌جه‌یی

گله‌نک

گلیر

گلیشمه

گلین

گمی

گمیرگه‌ن:

گه‌میرچک

گه‌ییش

گه‌ییشمه‌ک

گه‌ییشمه‌ن

گوپون:

گوجوره‌مه

گوداز

گودازا وئرمک

گودکچو:

گورنج:

گوزگو

گوزلوک

گوکسل

گولمه‌جه

گوله‌ش

گوله‌شمه‌ک

گوله‌گن

گولونج

گون آشیری

گون آیدین

گونئی

گوندم

گونه باخان:

گووشه‌ین:

گووه‌نجه:

گووه‌نمک

گیدی:

گیرده،

گیریش

گیرینج

: به تنگ آوردن، ذله کردن، بیزار کردن
: ورود
دیغیلماز، توپپاخ: مدور، گرد
پست، رذل، بی‌اعتبار
: افتخار کردن، بالیدن
کفالت، تضمین‌ مالی
نشخوار کننده
آفتاب گردان
: برنامه کار روزانه
: جنوب
: روز بخیر
: یک روز در میان
: مضحک، آدم مسخره
: خنده‌رو
: کشتی گرفتن، زور آزمایی کردن
: کشتی
: لطیفه، جوک
: آسمانی
: پاییزه
: آینه
افتخار، اعتماد
نگهبان، دیده‌بان
: به باد دادن
: لو
: تجاوز به عنف
پتک سنگین
: مشاور، رایزن
: مشورت کردن
: مشورت
: غضروف
جونده
: کشتی
: عروس
: شکل گیری، تبلور، روند
: درآمد
: دب، رسم، تکنولوژی
: سال آینده
سیاحت
: سیاح، سیاره، توریست
: بحران
: حجله
: حقیقت
: گردنه
پوشاک، لباس
: سبزه، آدم چشم زاغی
کبوتر
سبزی
: بدن
: وسیع،پهناور
: فرستنده
: عمومی
: ائنلی، گشاد
: نمایش
: توصیف، مدح
عینک
: مواظ باشید
: مواظب بودن، هادیر اولماق، ایره‌لیگ اولماق
: مغضوب، دل‌آزار
عقب
پدیده، فنومن
: دیدار
بینش، نقطه نظر
: وظیفه
سرنوشت
: ندید بدید
: ندید بدید
: خوش منظر
ساختار، فرم، زیربنا، طرح
روند
: ناپایا، رفتنی
امرار معاش، گذران زندگی
حکومت موقت
، گئچه‌رگی: گذرا، بی ثبات
رهگذر، عابر
: قارچ
: ناف
: هویت
: چرک
: تحقیر، تصغیر
: مژگان
: زغال
: فرهنگ، مدنیت، اویغارلیق
قهر، رنجش
: دل نازک، زودرنج، قهرو
: کوسه
: پشت، ظهر
: پارو
نگهبان قلعه
: مردم، توده، ملت، اولوس، خلق
کم عقل
: یئر سوره‌ن، جوت سوره‌ن، یئر سؤکن
: نر، اؤکوز
کچل
: قاطع
بریده شده، ختنه شده
: قاطعیت
برا، قاطع، تیز
: کلوخ
: برش، سلاح سرد
ستاره سحری
بریده، ناقص
بینی کوتاه
: خرابه
: آهو
: غار
پیراهن
: ترد، لطیف
: اسب پروار
: خاطر، دل
لجباز
: فرصت، امکان قلق
سایه
: آغوش، باغیر
: بن، ریشه
قصر
: زغال افروخته
: نوزاد
: گذرگاه، معبر
: مهاجر، کوجنده
: ریشه درخت، ریشه، کنده
: سطح ناصاف
پیس
: حباب

 

بئجه‌ر‌مک: پرورش دادن، بار آوردن، Becərmək

: بیزار شدن، منفور شدن، Bezikmək

بئشیک

: مهد، ننو، Beşık

بؤلگه

: منطقه، بخش، Bölgə

بؤلوک – بؤلوک

: قطعه به قطعه، تکه تکه Bölük - Bölük

بؤلوم:

بخش فصل، دایره، دپارتمان، Bölüm

بؤیوتمه

: تعظیم، تعجیل، Böyütmə

بؤیوک

: بزرگ، Böyük

باتی

: مغرب، Batı

باتیش:

غروب، Batış

باجاریق:

هنر، توانایی، Bacarıq

باخان

: وزیر، Baxan

باخانلیق

: وزارت، Baxanlıq

باخیجی:

تماشاگر، فالبین، Baxıcı

باخیش:

طرز نگاه، Baxış

باداق

: بند، پالهنگ، Badaq

باریش:

سازش، صلح، Barış

باریشان:

صلح کننده، Barışan

باریشچی:

صلح طلب، Barışçı

باریشماز

: سازش ناپذیر، Barışmaz

باریندیرماق:

مکفی کردن، بی ‌نیاز کردن، تامین کردن، فایده رساندن، Barındırmaq

بارینماق

: فایده بردن، مستفیض شدن، Barınmaq

باسدیریق

: شلوغ، ازدحام، Basdırıq

باسغین:

تجاوز، اشغال نظامی، هجوم، Basğın

باسقی:

فشار، فشار نظامی، Basqı

باسماق:

طبع، چاپ، Basmaq

باسیلی:

اشغال‌شده، Basılı

باسیم:

مطبوعات، Basım

باشا دوشمه‌ک

: فهمیدن، متوجه شدن، آگاه شدن Başa düşmək

باشاری

: مهارت، اوستالیق، موفقیت، Başarı

باشاق

: خوشه، Başaq

باشقا

: دیگر، Başqa

باشقان

: رئیس، Başqan

باشکند

: پایتخت، Başkənd

باشلانقیچ:

سرآغاز، Başlanqıç

باشلیق:

شیربها، Başlıq

باشماقجی:

کفاش، Başmaqçı

باغلام:

علاقه، پیوند، اتصال، Bağlam

باغلاییجی:

حلقۀ واسط، رابط، Bağlayıcı

باغیرتی:

فریاد، Bağırtı

بالیقچین:

مرغ سقا، Balıqçın

باها:

گران، Baha

باهاجیل:

گران‌فروش، Bahacıl

باهادیر

: بهادر، Bahadır

باهالیق:

گرانی، قحطی، Bahalıq

بایراق

: پرچم، Bayraq

باییر

: بیابان، Bayır

ببک

: مردمک چشم، گؤزون عدسی‌سی، Bəbək

بری:

به سمت آینده، به این سو، Bərı

بسله‌‌مک

: تربیت کردن، Bəsləmək

بکله‌مه‌ک

: انتظار کشیدن، Bəkləmək

بلله

: ساندویچ، Bəllə

بنزر

: شبیه، Bənzər

بنزه‌ییش

: شباهت، Bənzəyiş

بنه‌ک

: خال، Bənək

بنیز

: صورت، Bəniz

بوتون:

تماما، کامل، Bütün

بوخاق

: غبغب، Buxaq

بورقی

: مته، Burqı

بورکو:

هوای غبار آلود یا شرجی، خفه، هوای گرفته، Burku

بورماج

: حیوان اخته شده، Burmac

بوروق

: اخته، پیچ کوچه، از زیرکار در برو، Buruq

بوْز

: خاکستری، Boz

بوز

: یخ، Buz

بوزدم

: مقعد، Büzdəm

بوزلاج

: یخچال، Buzlac

بوزلاق

: سرزمین یخبندان، Buzlaq

بوزمه‌جه

: مچاله، Büzləcə

بوْشانمیش

: زن مطلقه، Boşanmış

بوغ

: سیبیل، Büğ

بوْغاز

: تنگه دریایی، Boğaz

بوْغاناق

: توفان، گردباد، Boğanaq

بوْغوجو گاز:

گاز خفه‌کننده، Boğucu qaz

بوْغوجو:

خفه کن، Boğucu

بوْغونتو

: اختناق، خفقان، خفگی، Boğuntu

بوکوم:

بسته، Büküm

بولاشدیریجی:

مسری، واگیر، Bulaşdırıcı

بولانیق:

آلوده، کدر، آب گل آلود، Bulanıq

بوْللوق:

فراوانی، Bolluq

بولماجا

: جدول کلمات متقاطع، Bulmaca

بولماق

: تاپماق،یئتیشمک، پیدا کردن، رسیدن، Bulmaq

بولود

: ابر، Bulud

بونجاق

: سند، Buncağ

بوْی بویلاماق

: تعریف کردن، Boy boylamaq

بوْی

: داستان، تعریف، Boy

بوْی

: قد و قامت، اندام، درازی، Boy

بویاق

: رنگ، Boyaq

بویالی

: رنگی، دارای رنگ، Boyalı

بویروق، بویوروق

: دستور، امر، فرمان، Buyruq, Buyuruq

بوینوز

: شاخ، Buynuz

بوْیوندوروق

: یوغ، Boyunduruq

بیتگی

: رستنی، نبات، Bitgı

بیته‌ری

: فناپذیر، تمام شدنی، Bitərı

بیتیرمک

: به پایان رساندن، Bitirmək

بیجه‌ک:

حشره، هر جاندار کوچک، Bicək

بیجه‌لک:

ناقلا، بچه شیطان، حرامزاده، Bicələk

بیچی:

برش، Biçı

بیچین

: درو، Biçin

بیر اربه

: همطراز، برابر، Bir ərbə

بیر یانلی

: یک طرفه، Bir yanlı

بیرلشیم

: اتحاد، Birləşim

بیرلیک

: اتحاد، Birlik

بیرووز

: امانت، Biro

بیرینجی

: اولین، Birincı

بیزله‌نقوش:

سوک، Bizlənquş

بیلدیرن، بیلدیریجی

: گزارشگر، مخبر، Bigdiricı, Bildirən

بیلدیری:

اعلان، Bildirı

بیلدیریش

: اطلاعیه، Bildiriş

بیلگی

: علم و دانش، Bilgı

بیلگین

: عالم، دانشمند، Bilgin

بیله‌ره‌ک

: آگاهانه، عامدا، Bilərək

بیلوْو:

فسان، Bılov

بیلیجی

: فهیم، داننده،Bilicı

بیلیک

: دانستنی، علم، Bilik

بیلیم‌یوردو

: دانشگاه، Bilimyurdu

بیلینمه‌ز

: نامعلوم، مجهول، Bilinməz

بینؤوره

: اساس، یایه، Binövrə

پاپریز

: سیگار، سیگارت، Paprız

پاخیر

: زنگ آهن، قهوه‌ای رنگ، Paxır

پارانقی:

ترکش، Paranqı

پارتلاییجی:

منفجر شونده، Partlayıcı

پاریلتی

: درخشش، Parıltı

پالتار یویان

: ماشین لباسشویی، Paltar yuyan

پالتار

: لباس، Paltar

پانبیق

: پنبه، Panbıq

پته‌کچی:

زنبوردار، Pətəkçı

پرپی

: شفا، شفا بخشی، Pərpı

پلمه:

دومان، هوای شرجی، مئه، Pəlmə

پوْرسوق

: نوعی سمور، Porsuq

پوْزغون:

داغون، از هم پاشیده، Pozğun

پوْزما

: ابطال، فسخ، Pozma

پوْزوق:

ابطال شده، به هم ریخته، پریشان، Pozuq

پیتیک:

کیتاب، Pitik

پیرتلاشیق:

کلاف سردر گم، Pirtlaşiq

پینار

: بولاغ، چشمه آب، Pinar

پینتی

ادامه دارد ...
: تن لش، شلخته، بی‌سلیقه،

 

در این باب امیر علیشیر نوائی در حدود 500سال قبل در کتاب محاکمة اللغتین بحث قابل توجهی نموده و بعنوان مثال

نوائی می گوید معادل این کلمات که صد تای آن بعنوان نمونه ذکر شد در فارسی وجود ندارد،بنابراین اگر بخواهیم معانی این کلمات را به فارسی زبانها بفهمانیم ناچار باید به کمک جمله هایی با کمک گرفتن از کلمات عربی متوسل شویم.

لغاتی را که نوائی در کتاب خود بعنوان مثال بکار برده کلمات تورکی جغتائی است و اغلب برای تورک زبانان ایران نا آشناست از اینجهت در این رساله به جای آنها لغات مشابه تورکی آذربایجانی بکار برده شده است.

اینترنت

در حال حاضر هر سال ده زبان از بین می رود،افق آینده نیز تیره تر به نظر میرسد.برخی چنین پیش بینی کرده اند که 50 تا 90 درصد زبانهای فعلی در این قرن از بین می روند و بدین سبب حفظ آنها امری ضروری به شمار میرود.

مسئله زبان در قرن21 ام دو سئوال را مطرح میسازد.از یکسو زبانهای ملی یا پر گویشور چگونه در برابر پیشتازی زبان انگلیسی مقابله کنند؟از سوی دیگر،زبانهای فرعی یا محلی چگونه می توانند از خطر نابودی نجات یابند و در جهت توسعه پیش بروند؟

برای حمایت از زبانهای محلی و جلوگیری از نابودی آنها در 10-12 سال اخیر مقامات بین المللی تصمیماتی اتخاذ و قطعنامه هایی صادر کرده اند . از جمله:

نظرات 9 + ارسال نظر
عـــــســـــــل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://asal-asl.blogfa.com

سلام اول ایا؟

سلاااااااااااااااااام همشهری خودیماااااااااااااان...

ایول..........................تبریک..................

عـــــســـــــل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ

تبریییییییییییییییییک

مبارکا باشه...........................

عـــــســـــــل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ


میگم ماشاالله اموزش زبان
از شما باید تقدیر به عمل بیاد واقعا

خواهش موکونم اینااااااااااااااااااااااااااااا.......

عـــــســـــــل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

بلی
ایکونا خیلی باحالن



عـــــســـــــل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ

من الان حق میدم به دیگران واقعا
زبانمون خیلی سخته ها چون اصیل هست
ماچون خودمون بلدیم...میگیم اسونه



آره خب.............یاد بگیرن خووووووووووو...

مشکله خودیشونه ایناااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خان داداش دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

سلااام سید خوووفی؟ خووووووووشی؟
خوو سخته ایناااااا
مکالمه بزااار اینااااا عامیاانه اینااااا
اونا کتابی بود انگااااار

سلام خانی...............چطوری؟خوبی داداش؟

کم پیدایی؟............

فهیمه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

سلام سید...

خوبی؟

سید امتحانامون شروع شده برا همین کم پیدا شدم....

برام دعا کن خوب تموم بشه این امتحانا ایشالا جبران می کنم......

سلام مش فهیم...

انشالاه که همه ی امتحاناتو عالی و خوب تموم میکنی...


موفق باشی...........

شیما دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ http://shimamirshahi.blogfa.com

اولا سلام سید جونم دوما آهنگتم خیلی باحاله هر کی گفته نیست حسود بوده حتما دلش می خواسته نداشته این آهنگوراستی کار خیلی خوبی کردی که گذاشتی واسه دانش آموزایی مثل من که علاقه مندن مفیده

سلام شیمایی..............

ممنون از نظر لطفت.........

قابلی نداشت....

می نا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام سید خودمون خوبی؟
وای جدی درست حدس زدم ؟
ایفل
ای جان فداش بشم چه نازه

سلااام می نایی...

ممنونم. شما خوبی؟

نظر لطفتونه..................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد