شــــــور ایــــــلدیریم،شیـــــرین چـــــــای
علمی،فرهنگی،تفریحیشــــــور ایــــــلدیریم،شیـــــرین چـــــــای
علمی،فرهنگی،تفریحیدرباره من
telegram.me/@photographerseyyed
سلام به همگی...
به کلبه ی حقیر بنده خوش آمدید...
( زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود / صحنه پیوسته به جاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد )
ادامه...
روزانهها
همه- وب سایت اطلاع رسانی اورمیه
- ..
- خواهش نادانی انسان نکن هوا بس ناجوانمردانه سرد است
پیوندها
- زمســـــــــــــــــتان
- lucky memar
- روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
- عســـــــــــــــــــــــــــــل
- بهزادی
- آواز قو
- لبخند چشم تو(علی)
- دلنوشته های پرنده ای رها(روشنک)
- گل مریم
- .•*. ღ باخیش ღ .•*
- دنیای این روزای من(پردیسی)
- ღ مــــــــــــــــی نـا ღ
- برای دل خودم( مانی )
- ســــــودا
- "" آوای قانون ""
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- اسفند 1403 1
- مهر 1396 2
- اردیبهشت 1394 1
- اسفند 1393 1
- آذر 1393 1
- مهر 1393 1
- خرداد 1393 1
- اردیبهشت 1393 2
- اسفند 1392 2
- بهمن 1392 3
- دی 1392 2
- آذر 1392 1
- آبان 1392 4
- مهر 1392 3
- خرداد 1392 3
- اسفند 1391 1
- آبان 1391 2
- مهر 1391 2
- مرداد 1391 4
- تیر 1391 1
- خرداد 1391 1
- اردیبهشت 1391 1
- اسفند 1390 1
- دی 1390 2
- آذر 1390 2
- آبان 1390 3
- مهر 1390 3
- شهریور 1390 3
- مرداد 1390 8
- تیر 1390 9
- خرداد 1390 8
- اردیبهشت 1390 12
- فروردین 1390 6
- اسفند 1389 10
- بهمن 1389 12
- دی 1389 6
آمار : 183323 بازدید
Powered by Blogsky
دیرگاهی دور و تاریک...( دل تنگ گویه )
دیرگاهی دور، در تهاجم تاریکی و ترس و تنهایی، در طرح لبهای خاک، رنگ
خاموشی بود...
چشم، چشم را نمی دید. و لب، از لب باز نمی شد...
زنده بگوری، ناآشنایی، غم و غریبی، حکایت آشنای زمین بود...
حال دراین کشاکش دهر، در اوج نزدیکی دنیا( دهکده ی جهانی)، ...خدایا، باز
چرا ناآشنایی، غم و غریبی حکایت آشنای زمین شده است؟!!! ...
س.م.ع
سید
دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ
سلام سید
چه غصه دار بود
عکسه باز نشد
سلام...خوبی شما?
چرا وا نشد?
میشه خودتو معرفی کنی.....شرمنده....نشناختم.....
خدا به چراها پاسخ نمیده....چراها مارو فقط دنبال خدا میکشونه...
سلام سید عزیز
من شرمنده ام خیلی گرفتارم و نشد زودتر سر بزنم.
این روزها همه عادت کردیم حتی با خودمون هم غریب باشیم.
خودمون رو سانسور می کنیم. بیشتر از اینکه با همدیگه حرف بزنیم با خودمون گفتگوی درونی داریم و به همین دلیل با اینکه ساکتیم از بس در ذهنمان با خودمان بحث می کنیم احساس خستگی می کنیم و بعدش احساس تنهایی و غربت که چرا هیچ کس نیست تا این حرفهای سانسور شده درون من را بشنود و پذیرا باشد... این روزها دلهایمان کوچکتر از آن است که ایی برای دردهای دیگران داشته باشد...
سلام خانمی....خوش اومدی......
دشمنت شرمنده باشه....این حرفا چیه....همین که منت میذاری و میام برا من 1 دنیا ارزش داره....
با نظرت موافقم....واقعا همینطور شده که گفتی.... برا همینم هممون یجورایی سردرگم و کلافه ایم.....خدا باعث و بانیشو لعنت بکنه.....
سلام سید خوب گفتی واقعا با پیشرفت علم و تکنولوژی باز آدما با هم غریبه شدن و هر روز از هم دورتر میشن و غم و غصه هم زیادتر شده
سلام می نایی.....خوش اومدی....
حرف دل خیلی از ماهاس....زمونرو خیلی بد تا کردیم....و بد رقم زدیم و میزنیم....
خدا آخرعاقبتمونو بخیر کنه.......
سلام همشهریییییییییییییییی
اینا تو عکس چرا اینجوری کردن خو؟
سلام هانی....خوبی?
چرا تولم نیومدی؟
شرمندم هانی....راست میگی....
بجون خودم با می نا قرار بود بیایم....یعنی قول داده بودم بیام...اما برام مشکلی پیش اومد نتونستم بیام....
بازم شرمندم....معذرت میخوام
تولم تولدم بودا
باهات قهرم
هانی....منکه معذرت خواستم......
شرمندم.....
سلام
حق با النازه ها
من انقدر با خودم حرف میزنم که دیگه فکم خسته میشه و نای زندگی برام نمی مونه
سلام...
چی بگم... چاره ایی نیست ... آش کشک خالمونه ... باید بخوریم و بسازیم ...
سلام تا من نیام شما نمییان!!!!!!!!!!!!
منو نمیشناسی؟
سلام
خوبی سید؟
مارا نمیبینی خوش میگذره؟
یه سرم بزن اون طرفا.... بدک نیست!
سلام...چه عجب.................ازینورا بالام؟!!!...
شما کم پیدا شدی مشدی........منکه همیشه هستم اونورااااا......
سلام رفیق
امیدوارم حالت خوب باشه
بیا یه سر به من بزن
دلم گرفته
منتظرم
علیک شفیق...
امیدوارم خوب باشه..................
دل کی نگرفته؟!! اونو بگو................
چشم...میام.....