تنها در کوچه های پاییز...

 

 

 

 

 

پاییز، فصل برگریزی و خواب آلودگی درختان، فصل خیابانهای خلوت و رهگذران عجول و فصل مرور خاطره هاست ... 

هربرگی که از درخت می افتد، و با خش خشی موزون، آخرین آوازش را می خواند، برگی از خاطرات مارا ورق می زند که ممکن است سالها در گوشه ی تاریک ذهن مان از یاد رفته باشد ... 

خاطره ی سالهای پرطراوت کودکی، خاطره ی روزهای بلند تحصیل، خاطره ی موفقیتهای شیرین زندگی و فراز و فرود های عمر... 

پاییز، جلوه ی دیگری از معرفت کردگار نیز هست ... 

پلی ست میان تابستان و زمستان، برزخی میان زندگی و مرگ، فرصتی برای جبران و زمانی برای محاسبه ... 

پاییز بهاری است با رنگهای سرد و رنگین کمانی از رنگ زرد تا قرمز ... 

طبیعت، زیبایی های عاریتی و بی دوام خویش را وا می گذارد ...و صداقت عریانش را که زیباترین جلوه ی طبیعت است، به تماشا می آورد ... 

انسان، تنهایی اش را در کوچه های پاییز ، بیشتر حس می کند و نیازش را به دستان مهربان آفتاب، عمیق تر در می یابد ... 

در پاییز، ما به خلوت درون خویش خوانده می شویم و از غفلت مدام اما نامحسوسی که داریم و از نفس غالبی که مرگ را محال می نمایاند، وا می رهیم ... 

 

 خدایا !! تمام زنگارهای دل کسانی را که دوستشان داریم، همانند خزان پاییز بریزان ...!! الهی آمین ...!

 

                                                                                        س.م.ع 

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 سلام دوستان عزیزم. 

من برگشتم ... با کوله باری از تجربه های تلخ !!! ولی برام خیلی چیزا نمایان شد ... و خیلی هارو که اطرافم بودن رو شناختم ... 

خدارو شاکرم ... مصلحت این بوده ... خدایا شکرت .... به داده ها و نداده هات... 

 

از همتون ممنونم که تو این مدت منو تنها نذاشتین و با نظرات خوبتون دلگرمی دادین بهم... 

قربون همتون ... خیلی دوستتون دارم .... 

 

یا علی ....