بنام خالق هست و نیست ... اهل دعا بود و نه ادعا !!! و در نی نوای مناجاتی اش، نیز، از باران تهمت و دروغ و ناسزا، حکایت می کرد ... و از درد آشنایی و درد آگاهی ... و حس درد دردمندان ... و فهم ارزش کیمیایی درد ... و تمنای سوختن ناسره های وجود، در شعله های درد و درد و درد ... و دردش هم اینجایی نبود ... از دری دیگر بود، و به ناگزیر، فکر بهبود خود را از دری دیگر باید می کرد ... *فکر بهبود خود، ای دل، ز دری دیگر کن درد عاشق، نشود به، به مداوای حکیم! * و رفت که فکر بهبودش را بکند. دری دیگر، گشوده گشت. جان شورانگیزش را در بر گرفت،وبا خویشتن برد ... یاایتهاالنفس المطمئنه،ارجعی الی ربک! ای جان آرام، به جانان خویش، بازگرد! ... س.م.ع روز پدر، بر تمامی پدران فداکار مبارک. |