همینجوری ...

سلام دوستان، شاید این عکسا تکراری باشه، نمیدونم، اگر بود به بزرگواری خودتون ببخشید ...


تپه ی شهداء - آرامگاه شهدای گمنام - پارک جنگلی اورمیه


دلواپس آفتاب ...



ساده است اگر بهار

جنگلی سترگ را

برگ و بر دهد

یا پرنده را

زشاخه یی به شاخه یی دگر سفر دهد

من در انتظار آن بهار گرم و بی قرار و آفتابی ام

که می رسد

مرا عبور می دهد ز روزهای سرد و سخت

خاک را پرنده می کند

سنگ را درخت ...


بااین تعریف، بهار موعود ما عطری از آن عدالت سبز خواهد داشت، که زمین تنها پنج تابستان نشانه هایی از آن را در سایه ی نورانی ابوتراب تجربه کرده است.

آن بهار نیز همچون بهاری که در طبیعت می وزد دلپذیر، چشمنواز و دوست داشتنی ست.

آن روز مومنین، گرداگرد سفره ی هفت سین: سعی و سیر و سلوک و سجاده و سماع و سفر و سعادت، به تعبیر احسن التقویم می نشینند، و احسن احوال را به نظاره می گیرند، چه فرخنده انتظاری، چه زیبا سفری ...

راستی یادمان نرود، توشه ی این مسافر با ماست. مبادا دست خالی و شرمنده به پیشواز بهار برویم! ...

بیایید انصافمان را قاضی کنیم و از خودمان بپرسیم: چند بهار گذشت و ما هنوز سیاهی دلهای مان را نزدودیم؟

چند بهار است که در خانه ی دل ما جشن صداقتی برپا نشد؟

چند بهار است که به دیدار دلهای از ما گریزان نرفته ایم، و چه قدر از دوستی های صادقانه و کودکانه ی خود فاصله گرفته ایم؟

بهتر نیست حالا که عقربه ها برای شکار عمر ما به سرعت می دوند، ما هم برای رسیدن به هم عجله کنیم...

راستی شما برای بهارهایی که می آیند و کینه هایی که گرداگردمان مانع تابیدن آفتاب محبت شده اند، دلواپس نیستید؟!

راستی، ... رد پای یاد فاطمه،

وزنِ بوی یاس، وزنِ راهِ شب... رد پای غربتِ غریب راهیان شب، وزنِ چشمکِ ستاره، با زمین، رد پایِ نور! ... بازتابِ سجده، در زمان، فراموشمان نشود ...


التماس دعا دوستان ...پیشاپیش،آرزوی نوروزی زیبا  همراه با اتفاقات خوب برای همگی دارم....