واپسین پنجره ی وحی ...
وانسان هرچه ایمان داشت، پای آب و نان گم شد
زمین، با پنج نوبت سجده، در هفت آسمان گم شد
شب میلاد بود و، تا سحرگاه آسمان رقصید
به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد
همان شب چنگ زد در چین زلفت، چین و غرناطه
میان مردم چشم تو، یک هندوستان گم شد
از آن روزی که جانت را، اذان جبرییل آکند
خروش صور اسرافیل، در روح اذان گم شد
تو نوح نوحی، اما قصه ات شوری دگر دارد
که در توفان نامت، کشتی پیغمبران گم شد
شب میلاد، در چشم تو، خورشیدی تبسم کرد
شب معراج، زیر پای تو صد کهکشان گم شد
ببخش_ ای محرمان در نقطه ی خال لبت حیران_
خیال از تو گفتن داشتم، اما زبان گم شد !
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*غرناطه :*
غرناطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) یا آن لحن است وصواب اغرناطه می باشد، و معنای آن به زبان اندلسی انار است .
سلام سید...
خوبی؟؟؟
شاعر شعر هم خودتی دیگه؟ درسته؟
خیلی خوووووووب بود
سلام بر شما
ممنونم، شما خوبی؟
نه از من نبود :)
ممنون از لطفت :)
راستی سید
ممنون که زود به زود بهم سر میزنی....
خواهش میکنم، باعث افتخاره برای من :)